سهیلا
ای نماد مهربانی و رافت ! دستان پر ز مهرت را بدرقه ی راهم کن و عطر خوش کلام شیوا و دلنشینت را یادآور خاطره های خوش با تو بودن گردان.
ای دیباچه ی عشق ! از آن زمان که <<عشق>> در وجودم معنای واقعی خود را یافت، تحول و دگرگونی نیز در وجودم، سر آغاز یافت.راه رفتن، رنگ پرواز گرفت. شنیدن، نغمه ای شد روح نواز و دیدن ، نعمتی بی دلیل و آموختم پیش از آنکه طعمه ی فرصتها گردم، خود، شکارچی فرصتهای طلایی زندگی شوم.
ای دلربا ! دریچه قلبم را به وسعت جنت برین تو گشوده میشود، میزبان خود قرار ده.ای آنکه لبخندت گره گشای هر تلخ کامی است ! برق چشمانت، تجلی پایان دوران انتظار است. روی بنمای تا کابوس فراق، به رویای دلچسب دیدار مبدل شود.
ای سر آغاز نغمه عشق ! در مزرعه ی فرتوت و دل مرده ی سینه ام، بذر نشاط و طراوت بکار و من را سرمست از باده ی عشق الهی خود کن.
ای طلایه دار عرصه ی محبت ! دستانت را سایبان دل رنجورم قرار بده تا با غرور و سر بلندی در پناه سایه ات به آسودگی و آرامش دست یابم.
ای فریادرس ! بگذار تا در دل شب، تو را فریاد کنم تا پژوام صدایم، رویاهای خفته ی سالیان دور را در ژرفای اندیشه های غبار زمان گرفته ام، بیدار سازد. ای سرچشمه جوشان حیات ! عطش دیدار مرا با جرعه ای از باده ی عشقت، فرو نشان و کویر منتظر سینه ام را سیراب کن. نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |